حکایت شجاعت و تهجد مرحوم آیت الله شیخ محمد ابراهیم اعرافی

در رابطه با تبیین شخصیت بزرگی مثل مرحوم آقای اعرافی و نیز تحولاتی که میبد بعد از رحلت این بزرگوار با جانشینی آقازاده شان شاهد بوده، حقیقتا مجالی مستوفا نیاز است تا بتوانیم از زحماتی که این پدر و پسر برای میبد کشیده اند قدردانی کنیم.

تابستان سال گذشته و در آستانه بیستمین سالگرد درگذشت مرحوم اعرافی، جهت تحقیقات مرتبط با پروژه تاریخ شفاهی میبد، نزد یکی از روحانیون برجسته حال حاضر شهرستان و استاد حوزه علمیه میبد مراجعه نمودیم. اما ایشان ترجیح دادند تا کل گفنگو را به تبیین شخصیت مرحوم آیت الله شیخ محمد ابراهیم اعرافی و فرزند بزرگوارشان -آیت الله علیرضا اعرافی- بپردازند. در آستانه بیست و یکمین سالگرد درگذشت امام جمعه فقید میبد و به جهت آن که امسال مسجد دوازده امام فیروزآباد، میزبانی مراسم یادبود امسال مرحوم آیت الله اعرافی را برعهده دارد، بخش هایی از مصاحبه مذکور را تقدیم حضور مخاطبان ارجمند میبدما می کنیم. بخش اول این گفتگو به این شرح است:

در رابطه با تبیین شخصیت بزرگی مثل مرحوم آقای اعرافی و تحولاتی که میبد ما با آمدن این بزرگوار شاهد بوده و نیز تحولاتی که میبد بعد از رحلت این بزرگوار با جانشینی آقازاده شان شاهد بوده، حقیقتا مجالی مستوفا نیاز است تا بتوانیم از زحماتی که این پدر و پسر برای میبد کشیده اند قدردانی کنیم.

وقتی مرحوم آیت الله اعرافی به میبد می آیند، طولی نمی کشد که این بزرگوار -با وجود افراد سرشناس دیگر در محلات مختلف میبد- جای خودشان را در این شهرستان باز می کنند. خوب است شوخی با مزه مرحوم آقای روحانی را در این باره نقل کنم: برای اینکه مرحوم حاج شیخ را در میبد بشناسانیم:

مرکب آقا حسن رشیدی، زین داشت و پارکاب داشت و مثل تاکسی تلفنی امروز بود. آقای روحانی می گفت می آمدیم مرکب ایشان می گرفتیم و پدر شما یک طرفش و من هم یک طرف، حاج شیخ محمد ابراهیم اعرافی را از شورک سوار می کردیم و می آمدیم فیروز آباد و میبد، کنار مسجد جمعه. ما قبل از حاج شیخ صحبت می کردیم که یک شیخی هست که دارد ارث پدرش را می فروشد و به مردم می دهد یا زمین به مردم واگذار می کند، پاکت منبرهم نمی گیرد و توضیح می دادیم.

بعد حاج شیخ صحبت می کرد. برای مردم خیلی تازگی داشت، آقایی که چیزی نمی گیرد که هیچ، کاملا سخی و دست به خیر هم هست. این نبود در میبد. بعد آقای روحانی شوخی می کرد می گفت: پدر شما که از روی اخلاص این کار را می کرد و من هم چون می خواستم دختر حاج شیخ را بگیرم اینکار را می کردم! البته این نشانه اخلاص و بزرگی ایشان بود. خدا رحمتش کند.

مرحوم روحانی می گفت اینجوری همه محلات حاج شیخ را بردیم و ایشان بیرون شهیدیه که شناخته شد مردم دیدند این جنس دیگری است. من نمی خواهم نام ببرم ، آقاسید اسدالله امامی -که پسر دایی پدر ما است ولی ما به ایشان دایی می گوییم- می گفت من پیش آقایی درس می خواندم می گفت: بیایید سر زمین به شما درس بدهم! سر زمین که درس می داد نیم ساعت از یک ساعت داشت یادمان می داد که چطور زمین به دست بیاریم، می گفت من این زمین را پنج من گندم دادم کسی زمین را بیع شرط کرده ام زمین را گرفته ام!! حالمان بد می شد که ما آمدیم درس بخوانیم ایشان راه های کسب دنیا یادمان می دهد.

وقتی توی محلات مردم از این طرف این ها را می دیدند و از طرف دیگر می دیدند آقایی آمده و زاهد به تمام معنا،  معلوم است که مرحوم ابوی ما و آسید اسدالله و اقای روحانی و حاج شیخ عبدالرسول و کل مردم چطور شیفته چنین انسانی می شوند.

برخی از شبهای جمعه یا جمعه شبها مرحوم آیت الله اعرافی در منزل ما بودند.  همان سر شب برای اینکه زحمت برای دیگران نباشد یک ظرف آب و تشت می طلبیدند و قرآن و مفاتیح. می دیدی که از سرشب تا صبح بیدار بودند. دو سه ساعت نافله ایشان طول می کشید. تهجد این آدم، بی نظیر بود. اذان که می شد خیلی آهسته روی پیشگاه خانه ما اذان می گفت. اینقدر منش ایشان در ما اثر گذاشته بود که من یادم است به مرحوم والدم گفتم که یک عبای کوچک می خواهم. پدر من هم برای من و اخوی دو قلویم، عبای کوچکی تهیه کرد و وقتی ایشان می آمدند منزل ما، ما هم عبا پشت می گرفتیم و دو طرف ایشان می نشستیم.

من همه میبد را مجذوب مرحوم آقای اعرافی می دیدم. چرا مرحوم آقای اعرافی اینطوری تاثیر گذاشته روی مردم؟ چون آنان، الگوی مجسم می دیده اند. او نسخه عملی آنچه خدا گفته امر فرمود، بود. مردم به عینه می دیدند آقایی بی اعتنا به دنیا اما پراعتنا به آخرت. مردم می دیدند که یک نفر هست که از خدا خیلی می ترسد.

من شنیدم یک جایی چون ایشان با خوانین منطقه درگیر بود. یکی از شیطان های آن محل زنی را مأمور می کند که سنگی یا کفشی را بیندازد پایین. ایشان فرموده بود اگر خدا اجازه داده بود من به بالا نگاه می کردم ببینم چه کسی بود که این شیء را پرتاب کرد؟ از خدا خیلی می ترسید اما از هیچکس غیر خدا نمی ترسید. شجاعت مرحوم آقای اعرافی، زبانزد خاص و عام بود و اخلاص بالای آقای اعرافی، شجاعت بالاهم به ایشان داده بود.

 خب شما زهد بالا ، تهجد بالا، شجاعت بالا، اینها را بگذار توی یک نفر بعد زهد را با سخاوت جمع کن زهد را با شجاعت جمع کن. اینها همه اش لازم و ملزوم هم است. اگر کسی ُمکِبّ بر دنیا شد نمی تواند سخی باشد، اگر کسی دنیا دوست شد دیگر نمی تواند از جان بگذرد، دیگر نمی تواند شجاع باشد همه چیز منافع او را تهدید می کند.